دردانه عزیز مادردانه عزیز ما، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
یکی شدن ما یکی شدن ما ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

دردانه زندگی ما

هفته شانزدهم

سلام دردونه من قلب من نفس من مروارید دل من به لطف خدای مهربون و همراهی خوب شما وارد شانزدهمین هفته بارداری شدیم خدارو هزارهزاربار شکر . روزای خوبیه آروم و پرازمهر خدای متعاله یکم شکمم بیرون اومده ومانتوهای قبلیم چون خیلی اندازم بودن الان نمیتونم بپوشم و به شکمم فشار میده و این نشونه خوب بزرگ شدن کم کم و نم نم شماست  دلم برای دیدنت پر میزنه  میگن تو الان شبیه و قد یه گلابی بزرگ شدی الهی فدات بشم من طبق گفته ها شما الان طول 11 سانتی متری و  وزن 110 گرمی داری که اندازه یه گلابی میشه الهی فدات بشم من  بابا یاسر خیلی بیشتر از پیش مراقب ماست و به فکر تو و منه... الهی که خدا حفظش کنه جگ...
27 دی 1394

دومین سالگد عقد ما

سلام فرزند مهربون و ناز من  18 دی دومین سالروز عقد من وبابا یاسر مهربون بود روز پنجشنبه رفتم دیدار خبرنگاری همکارم که اومدن بودن مشهد زیارت تو هتلشون دیدمشون ساعت خوبی بود یکم گپ و گفت کردیم اما قبلش تو خونه من کیک و شام رو آماده کرده بودم برای سالگرد ازدواجمون. بعد از دیدار اونا برگشتم خونه سریع همه چی رو آماده کردم عکسایی که به مناسبت سالگرد عروسی مون(24 مهر) گرفته بودیم آماده بود و با قاب هایی که سفارش داده بودیم مرتبشون کردم و زدم دیوار خاطرات... بابایی که شب اومد خیلی خوشحال شد بعد شام سریع رفت سراغ کیک گردو و کشمشی که پخته بودم حتی نذاشت از ظرف دربیارمش همونجا باهم بریدیمش و سه تا تیکه دادیم خونه معصوم خانوم و بقیه اش...
19 دی 1394

ورود به چهار ماه همنشینی با تو

سلام فرزند عزیزتر از جونم   الهی که فدات بشم من امیدوارم که به لطف خدای مهربون حالت خیلی عالی باشه خدارو هزار بار شکر که با همدیکه یک سوم راه و انتظار دیدار رو رفتیم و به امید خدا دو سوم دیگه اشم باهم به خوبی طی می کنیم خداروشکر یکی دو روزی یکم بارون بارید و هوا رو عوض کرد اگرچه زمستونه اما از برف و سرما خبری نیست تا چند روزی هم حتی پنجره اتاق رو باز می ذاشتم گرم بود اما الان یکم خنک تر شده مث پاییزهای شهر مامانی چند وقتی سرم خیلی شلوغ بود هم تو محل کار و هم مشغله های دیگه تازه دور سوم ختم قرآن تورو تموم کردم و امروز دور چهارم رو شروع کردم انشالله که ختم نهم رو باهم ببینیم گل زیبای من روزها به خاطر مشغله زیاد گاهی...
14 دی 1394

جواب NT

سلام مهربون فرزند من الهی قربونت برم که هستی و مامان رو تنها نمی ذاری اینم تصویر سه ماهگی شما در سونوی ان تی دیروز بلخره جواب آزمایشای ان تی و سونوش رو بردم پیش دکتر کیخا خداروهزار بار شکر که گفت همه چیز خوب و عالیه و کاملا راضی بود فقط وزنم رو که گرفت گفت وزنت کم شده اما اشکال نداره از ماه دیگه نباید وزن کم کنی بلکه باید اضافه هم بکنی.... امروز هم رفتم مشاور بارداری و غربالگری مون خانم آخرتی اونم گفت خداروشکر همه چی خوبه یه سری توصیه کلی برای تغذیه و اینا داشت که ان شاءالله انجام میدم توکل به خدا... هر خبر خوبی که از تو میشنوم دلگرمم می کنه و دلتنگی هامو فراموش می کنم عزیز دل من این چند روز خیلی شلوغ بو...
10 دی 1394

دلتنگی

فرزندم دلتنگم خیلی دلتنگ برای قطره قطره برفی که از آسمان دیار من می چکد و قادر به دیدن آن نیستم. برای نگاه پر از مهر مادر و پدری که چند ماه است برایم خاطره شده و در اعماق خیالم به تصویر می کشم. برای همه آنانی که خالصانه دوستم دارند و عاشقانه بهشان عشق ورزیده ام اما از من دورند... برای قدم زدن در خیابان هایی که تعلق جسم و جانم به آن است و خاطرات ناب کودکی و جوانی ام را در خود حبس کرده اند برای دوستانی که غم ها و شادی هایمان گرمای با هم بودنمان بود و دوری شان سردی دستانم شده. در این خلصه که زیست می کنم همه چیز بوی کاه می دهد و دورنگی... تنها رنگ ناب آن مرقد و مأمنی است که دلبستگی مادرت شده و مهرش پایم را به این شهر کشان...
6 دی 1394

یلدا وشهد شیرین سلامتی تو

سلام عزیزدل مادر با اون آهنگ قشنگ قلبت که دیروز ضربان قلب منو تنظیم کرد  آره مادری دیروز رفتم سونو البته به اتفاق بابا یاسر مهربون که به خاطر ما مرخصی گرفته بود که تنها نباشیم و از صبح زود هم آماده بود رفتیم همون سونوگرافی معروف (مژده شمس) که بزور وقت میده اما ما از 20 روز پیش وقت داشتیم و وقتی رفتیم یک ساعتی منتظر اومدن دکتر شدیم و من نفر سوم بودم خدارو شکر چون خیلی خیلی شلوغ بود دلشوره داشتم اما همش ذکر می گفتم و قرآن می خوندم بابایی هم همینطور زیر لب ذکر میگفت تا اینکه اسممو خوند و رفتم داخل.. دکتر صدای قلبتو گذاشت چقدر آرررررروم شدم انگار دنیا رو بهم دادن دلم میخواست همه سکوت کنن و من ساعت ها فقط به این صدای دلنواز گوش ب...
1 دی 1394
1